هندونه: پیروزی یک سناتور جمهوریخواه در ایالت ماساچوست در هفته گذشته عمدتاً به عنوان نشانهای از خشم و نارضایتی افکار عمومی نسبت به دولت تعبیر شده است. مردم چنان از وضعیت فعلی سرخورده هستند که به نظر میرسد فردی جدید – هرکس که باشد – از اسلاف خود بهتر است. زمانی که به باراک اوباما رای دادیم و امیدوار بودیم وی با رفتار آرام و هوش بالای خود تبدیل به حلاّل مشکلات ما شود، در انتظار چنین معجزهای بودیم.
آیا شهروندان ماساچوست به جز وانت قدیمی نامزد جموریخواه و حضور او روی جلد کازموپولیتن (یک نشریه عامهپسند که اسکات براون را در سال 1982 به عنوان ص.ک.ص.یترین مرد آمریکا برگزید و تصویر او را روی جلد خود منتشر کرد) اطلاعات دیگری نیز درباره او داشتند؟ به همین ترتیب، مردم پیش از آنکه به سارا پیلین به عنوان ناجی جدید حزب [جمهوریخواه] روی بیاورند چه چیزی درباره او میدانستند؟ چه چیزی باعث میشود مایل باشیم به افراد ناشناس صرفاً بر اساس این امیدواری که ممکن است به نگرانی و اندوه ما پایان دهند روی آوریم؟
از نمونههای سیاسی استفاده میکنم تا به موضوع کلیتری اشاره کنم. آمریکاییها مدام عصبانیتر میشوند؛ لحن گفتگوها، چه به شکل خصوصی و چه عمومی، عصبیتر و تندتر میشود و مردم هنوز نمیدانند که بخش عمده (نه همه) عصبانیت و نارضایتیشان ناشی از روشهای سطحی شناخت افراد و داشتن انتظارات بسیار غیرواقعگرایانه از آنان است. من این موضوع را میدانم چرا که بیش از 30 سال است در حال مطالعه پدیده افسردگی در افراد هستم. افسردگی در اغلب اوقات به دلیل ناخشنودیمان و حتی داشتن روابط مخرب با دیگران است. افسردگی زمانی به وجود میآید که به افراد نااهل اعتماد میکنیم، با افرادی که نمیتوانند (یا نمیخواهند) خواستههای ما را تامین کنند پیوند عاطفی برقرار میکنیم و از افرادی که تصور میکردیم موجب آسایش ما هستند سرخورده شده یا آنها ما را ترک میکنند.
ما به عنوان یک ملت، به افرادی که دارای وجهه مناسبی هستند دل میبندیم تا ما را نجات دهند و انتظارات ما از آنان همراه با این دلبستگی افزایش پیدا میکند. اما روی آوردن به وجهه یک شخص، به جای جوهره و ذات او، فاجعه به بار میآود و بارها و بارها همین اشتباه را تکرار میکنیم. این اشتباه را درباره سیاستمداران مرتکب میشویم و حتی همین اشتباه را درباره افرادی که قصد آشنایی یا ازدواج با آنها را داریم تکرار میکنیم و زمانی که میفهمیم آن فرد وافعاً چه نوع آدمی بوده، دیگر کار از کار گذشته است.
کدام عامل بیش از همه نشانگر سطح رضایت شما از رابطهتان با دولت، فرزندان، دوستان و همسایگانتان است؟ کدام عامل بیش از همه به شما کمک میکند تا ارزیابی کنید که آیا رابطهتان با شخصی خوب یا بد، سالم یا ناسالم و ارزشمند یا تلف کردن وقت است؟ پاسخ: انتظارات شما. زمانی که از دیگران انتظارات غیرواقعبینانه داشته باشید بسیار محتمل است که لطمه خورده و ناامید و افسرده شوید. سادهترین کار این است که دیگران را مقصر بدانید و خودپسندانه بگویید: «فلان شخص مرا نامید کرد». شاید واقعاً آن شخص شما را ناامید کرده باشد اما این موضوع دستکم به همان اندازه درست است که شما از ابتدا با داشتن خواستههای غیرواقعبینانه خود را نامید کردهاید. در یک سطح، درباره انتظارات شما از دیگران حرف میزنم اما در سطح دیگر درباره خودتان. اینکه تا چه اندازه از انتظارات خود آگاهید و تا چه میزان میتوانید ارزیابی کنید که آیا انتظارات شما از دیگران (و از خودتان) واقعگرایانه است یا خیر. اگر واقعگرایانه نباشد مرتباً دچار ناامیدی و لطمه در روابطتان میشوید و اینمسائل میتواند تا حدی دردناک باشد که به ناکامی، خشم، سرخوردگی و افسردگی بیانجامد.
آیا واقعبینانه است که تصور کنیم شخصی، حتی یک رئیسجمهور، قادر است به تنهایی دستگاه عریض و طویل دولت را تغییر دهد، آن هم تنها ظرف یک سال؟ ایجاد تغییر در نهاد عظیمی همچون دولت به چه مدت زمان نیاز دارد؟ ناشکیبایی مردم که با انتظارات غیرواقعبینانه آنها همراه شده موجبات خلق این مشکلات است. آیا واقعبینانه است که تصور کنیم شخصی به صرف اینکه چیزهایی درباره ارزشهای محافظهکارانه یا لیبرال بلغور میکند به اندازه کافی شایسته پست رهبری است؟ این سناتور جدید ماساچوست هنوز دست به هیچ اقدامی نزده اما با این حال، برخی میپرسند که آیا او قصد نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری را دارد یا خیر. افراد بسیاری هستند که بدون آنکه ذرهای درباره میزان دانش و خصوصیات سارا پیلین چیزی بدانند معتقدند او میتواند رئیسجمهور باشد. این افراد تنها به ویژگیهای ظاهری پیلین توجه میکنند. چه میزان اطلاعات نیاز است تا بتوان از شخصی شناختی واقعبینانه و نه ایدهآلگرایانه داشت؟
مردم از این موضوع اطلاع کافی ندارند و به همین دلیل است که انتظارات غیرواقعبینانه بر میزان خشم و نارضایتی آنها میافزاید. خوب است پیش از آنکه عصبانی شوید، جایی به آرامی بنشینید و از خود بپرسید که چه خواستهای دارید، این خواستهها تا چه حد واقعبینانه است و آیا پیش از آنکه تصمیم بگیرید چیزها چطور «باید» باشند نیاز به اطلاعات بیشتر دارید یا خیر. زمانی که متوجه شوید خود را در «باید»ها غرق کردهاید، با مهارت بیشتری با شرایط موجود روبرو میشوید.
توضیحات خوبی بود
من کارشناس نیستم ولی گمان نمی کنم این دلیل اصلی باشد
انتظارات غیرواقع بینانه به عصبانیت منجر می شود ولی لزومی ندارد افسرده شویم. حداکثر این است که ناامید می شویم و این برای افسردگی کافی نیست.
دکتر گلزاری می گفت برای افسردگی سه دلیل لازم است:
غم، احساس گناه و ناامیدی
در صورت داشتن انتظارات غیرواقع بینانه ممکن است غم و ناامیدی حاصل شود ولی تا زمانی که احساس گناه موجود نباشد افسردگی پدیدار نمی شود
برای افسردگی سه دلیل لازم است:
غم، احساس گناه و ناامیدی
ريدم تو اين زندگی که به خاطرش افسرده ميشی
chon migozarad ghami nist
افسردگی یعنی افسوس خوردن از گذشته.غصه خوردن حال.نا امیدی به آینده
انسان وقتی که احساس کنه شرایط، برای شکوفا شدن استعدادهاش مهیا نیست،افسرده میشه.(حالا پیدا کن مادر پرتغال فروش را)
افسردگی همیشه هست تو سوارشی.فقط کافیه یکی کلیدشو بزنه
افسردگی زمانی به وجود میآید که به افراد نااهل اعتماد میکنیم، با افرادی که نمیتوانند (یا نمیخواهند) خواستههای ما را تامین کنند پیوند عاطفی برقرار میکنیم و از افرادی که تصور میکردیم موجب آسایش ما هستند سرخورده شده یا آنها ما را ترک میکنند.
متشکرم… د و س ت ا ن